کتابخانه ای زیر درخت های چریش، عبدالقادر از پا نمی نشیند
به گزارش مجله سی نوا، خبرنگاران : اگر از بندر چابهار در استان سیستان و بلوچستان، به سمت بالای نقشه و شهرستان سرباز و ایرانشهر حرکت کنید، در راستا و حدود 25 کیلومتری چابهار، به منطقه عظیم وشنام با حدود 26 روستا می رسید که روستای وشنام درّی با 200 خانوار و 900 نفر سکنه، عظیمترین آن ها به لحاظ مساحت و تعداد خانوار به حساب می آید.
وشنام درّی مانند تمام روستاهای منطقه وشنام و به طور کلی استان سیستان و بلوچستان است؛ روستایی در احاطه کویر، زیسته در آفتاب با خانه هایی از بلوک و سیمان، و البته کپرهایی از حصیر و برگ درخت خرما.
یک مدرسه ابتدایی مختلط، یک مدرسه هدایت دخترانه در حال ساخت، یک مسجد، یک خانه بهداشت و چند بقالی تمام سهم وشنام درّی از رفاه اجتماعی است. یک کتابخانه کوچک هم هست که با همت روستائیان دایر شده و از این حیث، بسیار ارزشمند است؛ آن هم در شرایطی که کمبود امکانات آموزشی، نبود مدرسه در مقاطع هدایت و دبیرستان، بسیاری از بچه های روستای وشنام را از تحصیل بازداشته است.
عبدالقادر بلوچ، یکی از اهالی وشنام درّی است؛ جوانی که شرایط زندگی، اجازه تحصیل بیش از دیپلم را به او نداده، اما تداوم این شرایط را برای هم روستایی هایش تاب نیاورده است. او از رنج بچه های روستایی که جز کتاب درسی هیچ کتاب دیگری نمی شناسند و خیلی راحت ترک تحصیل می نمایند، رنج می کشد و فکر می نماید با کتاب خوان کردنشان می تواند آن ها را به تحصیل هم علاقه مند کند؛ و این گونه رویای تشکیل یک کتابخانه کوچک اما اثرگذار را در ذهن می پروراند و عملی می نماید.
آن اوایل، ایده تاسیس کتابخانه، آن هم بدون کتاب و مکان مناسب، بیشتر به رویایی تحقق نیافتنی می مانست؛ اما عبدالقادر از پای نمی نشیند. او موضوع را با دهیار روستا و معتمدان محل مطرح می نماید و البته بازخورد خوبی هم نمی گیرد. در نگاه کویردیده مسئولان روستا، ایجاد این کتابخانه در روستای وشنام دری، یک امر محال به نظر می آمد؛ هرچند این مواجهه نیز، مروج جوان سیستانی را از هدفش باز نمی دارد و او را از کوشش برای راه اندازی کتابخانه روستا بازنمی دارد.
رویاها و آرمان هایش، تبدیل به نامه هایی می گردد که با آدرس هایی دور و نزدیک، یکی پس از دیگری برای مسئولان شهر، شهرستان، و حتی مسئولان کشوری پست می نماید. راهی را نرفته باقی نمی گذارد بر رویای فرهنگی خود رنگ واقعیت بپاشد. عبدالقادر می گوید: آن اوایل که همه دست رد به سینه مان می زدند و سعی داشتند ما را در راه اندازی کتابخانه روستا ناامید نمایند، شروع به ارتباط گیری با نویسنده ها در صفحات مجازی کردم و شرایط روستا، بچه ها و رویای داشتن یک کتابخانه کوچک در روستا را برای آن ها شرح می دادم.
به گفته این مروج کتاب سیستانی، فرهاد حسن زاده از تهران، نسیم نوروزی از اصفهان، مریم اسلامی و عباسعلی سپاهی از مشهد جزو اولین نویسندگانی هستند که بسته هایی از کتاب های خود را برای بچه ها و نوجوانان ندیده و نشناخته وشنام دری ارسال می نمایند؛ کتاب هایی که حکم اولین خشت ها را برای پایه ریزی کتابخانه وشنام درّی داشتند؛ کتابخانه ای که با خشت و سیمان شروع نشد و در ابتدا، سقفش آسمان بود و فرشش شن های تشنه بیابان.
با همان چند کتاب داستانی و در سایه چند درخت چریش (از درخت های بومی منطقه) در میانه های روستا، اولین کتابخانه روستای وشنام درّی متولد می گردد؛ جوانه کوچکی که خیلی زود نظر بچه های کویرزده روستا را جلب می نماید و استقبال بچه ها روزبه روز از آن بیشتر می گردد. هرچقدر که پیش می فرایند، آمار کتاب های اهدایی هم بالا می رود؛ تا جایی که دیگر سایه بخشنده چریش ها هم پاسخگو نیست. اولین کتاب ها که به دستمان رسید، زیر سایه چند درخت در میانه روستا جلسه داستان خوانی را به راه انداختم. یعنی با بچه ها دور هم جمع می شدیم و من برایشان داستان آن کتاب ها را می خواندم. کتاب هایی هم که وقت نمی شد بخوانیم، به بچه ها امانت می دادیم.
دهیار و معتمدین روستا، وقتی جدیت عبدالقادر و اشتیاق بچه ها و نوجوانان را به مطالعه می بینند، برای سروسامان دادن به این نهال نوکاشته، آستین بالا می زنند. اولین مقصد، مسجد روستا بود و کتابخانه، این طور سایه سقف را به خود دید.
عبدالقادر که هنوز به رویایش -که یک کتابخانه مستقل است- دست نیافته است، از پای نمی نشیند و قدم به قدم فعالیت های کتابخانه تازه شکل گرفته روستایش را در صفحات مجازی به اشتراک می گذارد و مورد استقبال قرار می گیرد. هرکسی دوست دارد دستی در تکمیل رویای عبدالقادر بلوچ و بچه های روستایش داشته باشد؛ برخی تهیه جایگاه و برخی دیگر ساخت و ارسال قفسه های کتاب را متقبل می شوند و... باغبان جوان دیگر تنها نیست.
مسجد کوچک روستا، ظرفیت جایگاه ها و قفسه ها را نداشت؛ این یعنی کتابخانه فضایی مستقل و عظیم تر می طلبید. تنها ساختمانی که امکان این جابجایی را داشت، تلفنخانه قدیمی روستا بود؛ اتاقکی 4×3 که قبل ترها اهالی برای تماس دریافت با خویشان و اقوام خود از آن استفاده می کردند و از وقتی سر تلفن همراه و آنتن های مخابراتی در منطقه پیدا شد، متروک و بی استفاده مانده بود.
با جمع آوری اعتبارات ناچیز از معتمدان و دهیار و دوستان؛ اتاقک مخابرات نظافت و رنگ آمیزی می گردد و با جاگیری قفسه ها و میز و جایگاه ها، کتابخانه روستای وشنام درّی بیشتر از همواره سر و شکل کتابخانه به خود می گیرد؛ کتابخانه ای که در میان اهالی روستا با نام کلبه کتاب شناخته می گردد، اما درواقع اسم خاصی ندارد و همان کتابخانه عمومی و مرکز ترویج کتاب روستای وشنام درّی است.
حالا که کتابخانه روستا فضایی هرچند کوچک، ولی مستقلی پیدانموده است، کم کم راه فعالیت های فرهنگی دیگر هم برای بچه های روستا باز می گردد. وقتی که خیالم از جای کتابخانه کمی راحت شد، سعی کردم در ساعت های بیکاری بچه ها به آن ها آموزش های دیگری هم بدهم؛ مثلا قبل ترها که بچه ها با حقوق حیوانات آشنا نبودند، گاهی آن ها را اذیت می کردند. ولی در سایه همین کتابخانه و آموزش ها، الان هر کودکی یک محیط بان است و از حیوانات محافظت می نماید.
درواقع کتابخانه به یک مرکز فرهنگی همه کاره در روستا تبدیل شده است؛ جایی برای یادگیری و تمرین داستان نویسی و قصه گویی بچه ها، برای آموزش بهداشت و به ویژه بهداشت دهان و دندان، یادگیری زبان و این قبیل موارد.
عبدالقادر برنامه ای ترتیب داده است تا در کنار کتاب خوانی، بچه ها بازی های محلی خود را هم انجام دهند. تمام فعالیت کتابخانه را هم در یک کانال تلگرامی و صفحه اینستاگرامی آرشیو نموده است که بسیار هم مورد استقبال است. از همین راه ارتباط بسیار خوبی با نویسندگان حتی سرشناس و انجمن نویسندگان ایران دارد و آن ها فعالیت های کتابخانه را رصد می نمایند. بچه های روستا هم از ارتباطی که با نویسنده ها دارند، بسیار لذت می برند و با علاقه زیادی کتاب های آن ها را می خوانند.
عبدالقادر می گوید: اگر به جهت پشت سر گذاشته کتابخانه وشنام دری نگاه کنیم، مشخص است که ایجاد این کتابخانه کوچک، کار من تنها نیست و همه ایران در ساخت آن سهیم اند. حالا هر روز آوازه کتابخانه روستای وشنام درّی به وسیله فضای مجازی و تبلیغ نویسنده هایی که با آن ارتباط دارند، به گوش افراد بیشتری می رسد. رویای تحقق یافته عبدالقادر بلوچ پای روزنامه ها و مجلات را به روستا و پای فعالیت های کتابخانه روستا و بچه های وشنام درّی را به رسانه های رسمی هم باز می نماید.
عبدالقادر که این روزها یک سالگی رویای تحقق یافته اش را پشت سر می گذارد، به راهی که پیموده، افتخار می نماید: الان که یک سال از آن روزها می گذرد؛ کتاب های کتابخانه از 10 جلد به حدود 1000 جلد و تعداد بچه های عضو کتابخانه به بیش از 200 نفر رسیده است. کتابخانه کوچک وشنام درّی در جشنواره مروجین کتاب کشور، نامزد روستای دوستدار کتاب و من هم نامزد مروج نمونه شده ام. حتی پنج نفر از بچه های کتاب خوان روستا هم در همین جشواره به عنوان کتابخوانان برتر کشور انتخاب شدند.
به گفته این مروج کتاب سیستانی، کتابخانه کوچک وشنام درّی و رفت و آمدهایی که به روستا ترتیب داده است. توجه مسئولان را هم به این روستا بیشتر نموده است. درواقع کمبودهای روستا بیشتر دیده شده و راه برای پیشرفت روستا هموارتر شده است. مثلا ساختن مدرسه هدایت برای دخترهای روستا -که به دلیل نبود مدرسه و مصائب رسیدن به نزدیک ترین مدرسه به روستا، عموما از تحصیل بازمی ماندند- از برکات همین کتابخانه کوچک است.
هر روز که می گذرد بیشتر معلوم می گردد که اتاق کوچک کتابخانه وشنام درّی دیگر پاسخگوی شور و اشتیاق بچه های روستا نیست و باید یک فضای عظیم تر برای کتابخانه ساخته گردد. هرچه هست این کتابخانه کوچک و پربرکت، سرانجام رویای عبدالقادر بلوچ و بچه های روستای وشنام درّی نیست؛ رویایی که دیگر دستگاه های دولتی باید به فکر توسعه و شکوفایی بیشتر آن باشند. هرچند که احداث کتابخانه و برآورده کردن نیازهای فرهنگی جامعه در اقصی نقاط این خاک و بوم، از وظایف دولت و نهادهای ذی ربط فرهنگی به شمار می آید و رویای عبدالقادرها، وشنام ها و بچه های که آینده سازان ایران اند، باید پیش تر از این ها جامعه عمل می پوشید.
* عکس اول: داستان خوانی عبدالقادر بلوچ برای بچه های روستای وشنام درّی
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران