نقد فیلم جنگ سرد؛ به ظرافت یک غزل عاشقانه
به گزارش مجله سی نوا، وسط هیاهوهایی که فیلم روما ساخته آلفونسو کوارون در فصل جوایز به پا کرد و برنده برترین فیلم خارجی زبان و برترین کارگردانی شد و خلاصه لقب مهم ترین فیلم خارجی زبان سال 2018 را به خودش اختصاص داد فیلم خوب جنگ سرد (cold war) ساخته پاول پاولیکوفسکی آنقدرها که شایسته بود قدر ندید. هر چند نامزد دریافت اسکار برترین فیلم خارجی زبان شد و هر چند کارگردانی پاولیکوفسکی آنقدر شاخص و شایسته بود که اعضای آموزشگاه نتوانستند نادیده اش بگیرند و نامزد اسکارش کردند اما درنهایت فیلم به مقدار روما توجه ها را جلب نکرد.

کمی به عقب که برگردیم پاولیکوفسکی را با فیلم ایدا به یاد می آوریم که برنده اسکار برترین فیلم خارجی زبان سال 2014 شد. ایدا یکی از آن فیلم های نمونه ای درباره هولوکاست و ماجراهای بعد از جنگ جهانی دوم بود. سوژه ای نخ نما اما تصویر و میزانسن و قاب های درخشان پاولیکوفسکی قصه نه چندان پرکشش آن را جبران می کرد.
حالا جنگ سرد قصه عاشقانه مجذوب نماینده شخصی تری را روایت می نماید با کارگردانی که پخته تر شده و تصاویری که به شعر می مانند. قاب ابتدایی دستان یک مرد روستایی روی ساز را نشان می دهد. تصویری کامل بدون جزییات زائد از مردمانی زجر کشیده در کشورهای بلوک شرق تحت سلطه شوروی کمونیستی که هنر آخرین پناه شان می گردد. صورت های خشک و بی حالت که انگار همه احساس وجودشان کشیده شده است. وسط این همه رنج، زن و مردی می خواهند از فضای به وجود آمده در حکومت شوروی برای بزرگداشت هنر استفاده نموده و هنرمندان بومی را شناسایی و تحت حمایت خودشان قرار دهند.
یک ربع اول فیلم با ریتم همین موسیقی های بومی پیش می رود. این قاب های سرد سیاه و سفید تداعی نماینده شرایط سیاسی و حتی جغرافیایی است که روایت فیلم در آن رخ می دهد.
لهستان سال 1949 تصویر مهیبی از فقر و اختناق دارد. تصاویر پاولیکوفسکی بدون اغراق در جزییات این تصویر با زیبایی شناسی که تصاویر را بی جهت مطبوع نمی نماید کاملا آن حال و هوا و فضا را به مخاطب انتقال می دهد.
قاب هایی که به نظر می رسد وام دار سینمای تارکوفسکی باشد با همان سکون و مکث اما تلخ تر و سردتر و رنگ ها همه طیفی از خاکستری اند. گاهی وهم این قاب های سیاه و سفید با خطوط عمودی درخت ها و افقی مسیر جاده ها چنان زیاد می گردد که یادآور میزانسن های اکسپرسیونیستی است. آدم ها در میان این ساختمان های گوتیک و فضاهای خالی بی سرانجام کوچک به نظر می رسند تا اینکه دوربین بالاخره به صورت زولا نزدیک می گردد و او را خاص تر از بقیه نشان می دهد.
چه چیزی این دخترک را خاص می نماید؟ علیرغم همه رنجی که کشیده هنوز در صورتش شور زندگی وجود دارد. مثل بقیه صورتش یخ زده نیست. هنوز می گردد از چشم هایش احساساتش را دید. تلفیقی از خشم و نفرت و عشق به زندگی. مثل بقیه او هم برای رهایی از فقر بی سرانجام وارد این مسابقه هنر شده اما انگار چیزی بیشتر از آنها از زندگی طلب می نماید. ولعی نسبت به زندگی دارد که احتمالا همان آتش توماس، مرد کاشف استعدادها را شعله ور می نماید.
قاب های مرد ساکن هستند و قاب های زولا پر از تحرک. وجه اشتراک شان نگاه عکاسانه کارگردان و مدیر فیلمبرداری در هر دو است. آنجایی که آدم ها وارد قاب می شوند کنتراست نور روی صورت شان آنقدر دقیق و با جزییات اجرا شده که حال و هوایشان را کاملا منتقل می نماید. آدم هایی که حزن جایی از وجودشان خانه نموده. حزنی که ناشی از جنگ بزرگی است که پشت سر گذاشته اند، جغرافیایی که در آن زندگی می نمایند، سیاستی که روی سرشان سایه انداخته. آدم هایی که نمی توانند برای خودشان زندگی نمایند.
بعد جریان عشق وسط می آید که خودش موضوع پیچیده ای است و در چنین شرایطی بغرنج تر هم می گردد. اتفاقی که این آدم های بی قرار را بی قرار تر می نماید. جایی میان مهاجرت و فرار و ماندن انگار برای همواره در برزخ می مانند. هیچ دلیلی برای به ثمر نرسیدن عشق قهرمانان فیلم نیست به جز اینکه خودشان آدم های سرگشته ای هستند و روزگار هم با آنها مهربان نبوده. خودشان هم با یکدیگر مهربان نیستند.
فیلم جنگ سرد پاول پاولیکوفسکی فقط به ماجرای جنگ میان کمونیست ها و بلوک شرق با غرب اشاره ندارد. این جنگی است که احساسات آتشین آدم ها را سرد می نماید. جنگی که سرانجام خوشی نخواهد داشت.
هر چند فیلم جنگ سرد نسبت به ایدا از فیلمنامه بهتری برخوردار است اما باز هم برگ برنده اصلی کارگردانی پاولیکوفسکی است. کارگردانی که به نظر می رسد عکاس خوبی باشد و هر قابش شبیه یک شعر مجسم از کار درآمده است.
میان هیاهوی فیلم هایی که جایزه بردند حیف است که این اثر متفاوت، محزون و شاعرانه دیده نگردد.
منبع: دیجیکالا مگ